انواع هزینهها در حسابداری
امروزه درک و مدیریت انواع هزینهها یکی از حیاتیترین عوامل برای بقا، رشد و سودآوری هر سازمانی است. هزینه، در سادهترین تعریف، عبارت است از منابعی که برای دستیابی به یک هدف مشخص، مانند تولید یک محصول یا ارائه یک خدمت، مصرف میشود. با این حال، نگاه سطحی به هزینهها و تجمیع همه آنها در یک دسته، سازمان را از دستیابی به بینشهای استراتژیک محروم میکند.
طبقهبندی هزینهها به مدیران، حسابداران و تحلیلگران مالی این امکان را میدهد که بهای تمام شده را با دقت محاسبه کنند، تصمیمات قیمتگذاری هوشمندانهای بگیرند، بودجهبندی دقیقی انجام دهند و عملکرد بخشهای مختلف را به طور مؤثر ارزیابی کنند. این طبقهبندیها ابزارهای قدرتمندی برای برنامهریزی استراتژیک، کنترل عملیاتی و تصمیمگیریهای کلیدی فراهم میآورند و سنگ بنای یک سیستم حسابداری مدیریت کارآمد محسوب میشوند. در این مقاله، به بررسی تفصیلی انواع هزینهها از دیدگاههای مختلف خواهیم پرداخت تا درک عمیقتری از نقش آنها در مدیریت مالی یک کسبوکار به دست آوریم.
طبقهبندی هزینهها بر اساس رفتار
درک رفتار هزینه، یعنی نحوه واکنش هزینهها به تغییرات در سطح فعالیت، برای پیشبینی سود، تحلیل نقطه سر به سر و بودجهبندی انعطافپذیر ضروری است. سطح فعالیت میتواند بر اساس واحدهای تولید، ساعات کار ماشینآلات، مسافت طی شده یا تعداد مشتریان تعریف شود. بر این اساس، هزینهها به سه دسته اصلی ثابت، متغیر و مختلط تقسیم میشوند.
1- هزینههای ثابت (Fixed Costs)
هزینههای ثابت به عنوان یکی از انواع هزینهها ، همانطور که از نامشان پیداست، هزینههایی هستند که مجموع آنها در یک دامنه مشخص از فعالیت، بدون تغییر باقی میماند. این هزینهها مستقل از حجم تولید یا فروش هستند. به عبارت دیگر، چه شرکت ۱۰۰ واحد محصول تولید کند و چه ۱۰,۰۰۰ واحد، میزان کل هزینههای ثابت یکسان خواهد بود. نمونههای رایج هزینههای ثابت شامل اجاره ماهانه کارخانه یا دفتر، حق بیمه سالانه، استهلاک تجهیزات به روش خط مستقیم و حقوق مدیران ارشد است. نکته مهم در مورد هزینههای ثابت این است که اگرچه مجموع آنها ثابت است، اما هزینه ثابت به ازای هر واحد تولید با افزایش سطح فعالیت، کاهش مییابد.
به عنوان مثال، اگر اجاره ماهانه کارخانه ۱۰,۰۰۰ دلار باشد و ۱,۰۰۰ واحد محصول تولید شود، هزینه ثابت برای هر واحد ۱۰ دلار خواهد بود. اما اگر تولید به ۲,۰۰۰ واحد افزایش یابد، این هزینه به ازای هر واحد به ۵ دلار کاهش پیدا میکند. این مفهوم به عنوان “صرفه به مقیاس” (Economies of Scale) شناخته میشود و در تصمیمگیریهای مربوط به افزایش ظرفیت تولید، نقش کلیدی ایفا میکند.
2- هزینههای متغیر (Variable Costs)
هزینههای متغیر به عنوان یکی از انواع هزینهها در تضاد کامل با هزینههای ثابت قرار دارند. این هزینهها به طور مستقیم و متناسب با تغییرات در سطح فعالیت، تغییر میکنند. اگر سطح فعالیت (مثلاً تولید) صفر باشد، کل هزینههای متغیر نیز صفر خواهد بود. با افزایش تولید، مجموع این هزینهها نیز افزایش مییابد. مهمترین ویژگی هزینههای متغیر این است که هزینه متغیر به ازای هر واحد، ثابت باقی میماند.
به عنوان مثال، هزینه مواد اولیه برای تولید یک صندلی (مثلاً چوب و پارچه) را در نظر بگیرید. اگر هزینه مواد برای هر صندلی ۵۰ دلار باشد، برای تولید ۱۰ صندلی، کل هزینه مواد متغیر ۵۰۰ دلار و برای تولید ۱۰۰ صندلی، ۵,۰۰۰ دلار خواهد بود. در هر دو حالت، هزینه متغیر برای هر واحد همان ۵۰ دلار است. مثالهای دیگر هزینههای متغیر شامل دستمزد مستقیم کارگران تولیدی (که بر اساس ساعت کاری یا تعداد تولید پرداخت میشود)، کمیسیون فروشندگان، هزینههای بستهبندی و هزینه حملونقل خروجی محصولات است. تحلیل این هزینهها برای تعیین حاشیه سود ناخالص و تصمیمگیریهای کوتاهمدت بسیار حیاتی است.
3- هزینههای مختلط (Mixed Costs)
هزینههای مختلط، به عنوان یکی از انواع هزینهها که به آنها هزینههای نیمهمتغیر (Semi-Variable Costs) نیز گفته میشود، دارای هر دو مؤلفه ثابت و متغیر هستند. این بدان معناست که بخشی از این هزینهها حتی در سطح فعالیت صفر نیز وجود دارد (بخش ثابت) و بخش دیگر با تغییر سطح فعالیت، تغییر میکند (بخش متغیر).
یکی از بهترین مثالها برای هزینه مختلط، قبض برق یا آب و گاز است. معمولاً یک هزینه اشتراک یا آبونمان ثابت ماهانه وجود دارد که باید پرداخت شود، حتی اگر هیچ مصرفی صورت نگیرد. علاوه بر این، هزینه متغیری بر اساس میزان مصرف (کیلووات ساعت برق یا متر مکعب آب) به آن اضافه میشود. هزینههای نگهداری و تعمیرات و حقوق فروشندگانی که ترکیبی از حقوق ثابت و کمیسیون دریافت میکنند نیز از دیگر نمونههای هزینههای مختلط هستند. برای اهداف تحلیلی و بودجهبندی، تفکیک بخش ثابت و متغیر این هزینهها ضروری است. روشهایی مانند روش “بالا-پایین” (High-Low Method) یا تحلیل رگرسیون آماری برای این جداسازی به کار میروند.
4- هزینههای پلکانی (Stepped Costs)
هزینههای پلکانی به عنوان یکی از انواع هزینهها نوع خاصی از هزینهها هستند که در یک دامنه محدود از فعالیت ثابت میمانند، اما با عبور از یک آستانه مشخص، به صورت ناگهانی و پلهای افزایش مییابند و سپس در دامنه جدید فعالیت، مجدداً ثابت باقی میمانند. این هزینهها را میتوان به دو دسته “هزینه پلهای-ثابت” و “هزینه پلهای-متغیر” تقسیم کرد.
یک مثال کلاسیک برای هزینه پلهای-ثابت، حقوق سرپرستان تولید است. یک سرپرست ممکن است بتواند بر کار ۱۵ کارگر نظارت کند. تا زمانی که تعداد کارگران ۱۵ نفر یا کمتر باشد، حقوق یک سرپرست به عنوان هزینه ثابت در نظر گرفته میشود. اما به محض استخدام کارگر شانزدهم، شرکت نیاز به استخدام یک سرپرست جدید پیدا میکند که باعث یک جهش (یک پله افزایش) در کل هزینهها میشود. این هزینه جدید تا زمانی که تعداد کارگران به ۳۰ نفر برسد، ثابت باقی خواهد ماند. درک این هزینهها در تصمیمگیریهای مربوط به گسترش ظرفیت و استخدام نیروی جدید بسیار مهم است، زیرا نادیده گرفتن این جهشهای ناگهانی میتواند منجر به برآوردهای نادرست از هزینهها و سودآوری شود.
طبقهبندی هزینهها برای اهداف گزارشگری مالی
برای تهیه صورتهای مالی استاندارد مانند صورت سود و زیان و ترازنامه، هزینهها باید بر اساس عملکرد آنها طبقهبندی شوند. این طبقهبندی به سرمایهگذاران، اعتباردهندگان و سایر ذینفعان خارجی کمک میکند تا سلامت مالی و عملکرد شرکت را ارزیابی کنند. دو دسته اصلی در این طبقهبندی، هزینههای محصول و هزینههای دوره هستند.
1- هزینههای محصول (Product Costs)
هزینههای محصول، که به آنها هزینههای قابل انبارش (Inventoriable Costs) نیز گفته میشود، شامل تمام هزینههایی است که مستقیماً با فرآیند تولید کالا در ارتباط هستند. این هزینهها تا زمانی که محصول فروخته نشده است، به عنوان دارایی در حساب موجودی کالا (Inventory) در ترازنامه باقی میمانند. هنگامی که محصول فروخته میشود، این هزینهها از ترازنامه خارج شده و به عنوان “بهای تمام شده کالای فروش رفته” (Cost of Goods Sold – COGS) در صورت سود و زیان شناسایی میشوند. این رویکرد مطابق با اصل تطابق (Matching Principle) در حسابداری است که حکم میکند هزینهها باید در همان دورهای شناسایی شوند که درآمدهای مربوط به آنها تحقق یافته است. هزینههای محصول خود به سه جزء اصلی تقسیم میشوند: مواد مستقیم، دستمزد مستقیم و سربار ساخت. این سه جزء، بهای تمام شده یک محصول را تشکیل میدهند.
2- مواد مستقیم (Direct Materials)
مواد مستقیم شامل مواد اولیهای است که به طور مستقیم و فیزیکی در ساخت محصول نهایی به کار رفته و بخش جداییناپذیر آن را تشکیل میدهند. این مواد باید به راحتی قابل ردیابی و تخصیص به یک محصول خاص باشند. به عنوان مثال، در تولید یک میز چوبی، چوب استفاده شده ماده مستقیم محسوب میشود. در تولید یک خودرو، فولاد، شیشه و لاستیکها مواد مستقیم هستند. هزینه مواد مستقیم شامل قیمت خرید آنها به علاوه هزینههای جانبی مانند هزینه حملونقل برای دریافت مواد است. موادی که در فرآیند تولید استفاده میشوند اما ردیابی آنها به یک محصول خاص دشوار یا غیراقتصادی است، مانند چسب یا میخ در تولید میز، به عنوان مواد غیرمستقیم طبقهبندی شده و بخشی از سربار ساخت محسوب میشوند. تفکیک دقیق مواد مستقیم برای محاسبه صحیح بهای تمام شده هر واحد محصول ضروری است.
3- دستمزد مستقیم (Direct Labor)
دستمزد مستقیم به هزینههای نیروی کاری اطلاق میشود که مستقیماً در تبدیل مواد اولیه به محصول نهایی نقش دارند. این هزینه شامل حقوق و دستمزد کارگرانی است که به صورت فیزیکی بر روی خط تولید کار میکنند. به عنوان مثال، دستمزد کارگری که قطعات خودرو را مونتاژ میکند یا نجاری که چوب را برش داده و به میز تبدیل میکند، دستمزد مستقیم است. مشابه مواد مستقیم، این هزینه نیز باید به سادگی قابل ردیابی به واحدهای مشخصی از تولید باشد. هزینههای نیروی کار دیگری که در کارخانه وجود دارند اما مستقیماً در تولید نقش ندارند، مانند حقوق سرپرستان خط تولید، نگهبانان کارخانه یا پرسنل تعمیر و نگهداری، به عنوان دستمزد غیرمستقیم (Indirect Labor) شناخته شده و جزئی از سربار ساخت در نظر گرفته میشوند. محاسبه دقیق دستمزد مستقیم برای کنترل هزینههای نیروی کار و ارزیابی بهرهوری اهمیت زیادی دارد.
4- سربار ساخت (Manufacturing Overhead)
سربار ساخت به عنوان یکی از انواع هزینهها ، که به آن هزینههای غیرمستقیم تولید یا هزینههای سربار کارخانه نیز گفته میشود، شامل تمام هزینههای تولیدی است که نمیتوان آنها را به سادگی به عنوان مواد مستقیم یا دستمزد مستقیم طبقهبندی کرد. این یک حساب جامع برای تمام هزینههای پشتیبانی تولید است.
سربار ساخت شامل سه دسته اصلی است: مواد غیرمستقیم (مانند روغنهای صنعتی، چسب و میخ)، دستمزد غیرمستقیم (مانند حقوق سرپرستان، مهندسان کنترل کیفیت و نگهبانان کارخانه) و سایر هزینههای کارخانه. این دسته سوم میتواند شامل مواردی مانند اجاره کارخانه، مالیات بر داراییهای کارخانه، حق بیمه کارخانه، استهلاک تجهیزات و ماشینآلات تولیدی و هزینههای آب و برق کارخانه باشد. از آنجا که این هزینهها را نمیتوان مستقیماً به یک محصول خاص ردیابی کرد، باید با استفاده از یک نرخ از پیش تعیین شده (Predetermined Overhead Rate) بر اساس یک مبنای منطقی (مانند ساعات کار مستقیم یا ساعات کار ماشینآلات) به محصولات سرشکن و تخصیص داده شوند.
5- هزینههای دوره (Period Costs)
هزینههای دوره به عنوان یکی از انواع هزینهها به عنوان یکی از انواع هزینهها ، برخلاف هزینههای محصول، با فرآیند تولید ارتباط مستقیم ندارند. این هزینهها قابل انبارش نیستند و در همان دورهای که میکنند، به عنوان هزینه در صورت سود و زیان شناسایی میشوند. به عبارت دیگر، این هزینهها مستقیماً به هزینه تبدیل میشوند و هرگز بخشی از موجودی کالا در ترازنامه را تشکیل نمیدهند. هزینههای دوره معمولاً به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: هزینههای فروش و هزینههای اداری. این هزینهها برای اداره کسبوکار و بازاریابی و فروش محصولات ضروری هستند، اما چون به ساخت فیزیکی محصول مربوط نمیشوند، تحت عنوان “هزینههای عملیاتی” (Operating Expenses) در صورت سود و زیان، پس از سود ناخالص (Gross Profit) گزارش میشوند. درک تفاوت بین هزینههای محصول و هزینههای دوره برای محاسبه صحیح سود ناخالص و سود عملیاتی بسیار مهم است.
6- هزینههای فروش و اداری (Selling and Administrative Expenses)
هزینههای فروش (Selling Expenses) شامل تمام هزینههایی است که برای بازاریابی محصولات و تحویل آنها به مشتریان انجام میشود. این دسته شامل هزینههای تبلیغات، حقوق و کمیسیون فروشندگان، هزینههای انبارداری کالای تمام شده، هزینه حمل برای ارسال کالا به مشتریان (Shipping Costs) و هزینههای مربوط به غرفههای نمایشگاهی است. از سوی دیگر، هزینههای اداری (Administrative Expenses)، که به آنها هزینههای عمومی و اداری (General & Administrative – G&A) نیز میگویند، شامل تمام هزینههای مرتبط با مدیریت کل سازمان است. این هزینهها به طور مستقیم به تولید یا فروش مربوط نمیشوند، بلکه برای پشتیبانی از کل عملیات کسبوکار ضروری هستند. نمونههایی از هزینههای اداری عبارتند از حقوق مدیران ارشد اجرایی، هزینههای حسابداری و حقوقی، اجاره ساختمان اداری، استهلاک تجهیزات دفتری و هزینههای مربوط به منابع انسانی. این هزینهها به عنوان هزینههای دوره در صورت سود و زیان شناسایی میشوند.
طبقهبندی هزینهها برای تصمیمگیری
مدیران به طور مداوم با تصمیماتی مواجه هستند که نیازمند تحلیل دقیق هزینههاست؛ تصمیماتی مانند پذیرش یا رد یک سفارش خاص، تولید یک قطعه در داخل شرکت یا خرید آن از تأمینکننده خارجی (Make or Buy)، یا ادامه تولید یک خط محصول یا توقف آن. برای این نوع تصمیمگیریها، طبقهبندی هزینهها به شکلهای دیگری که مرتبط با فرآیند تصمیمگیری هستند، ضرورت پیدا میکند.
1- هزینههای مرتبط و نامرتبط (Relevant and Irrelevant Costs)
یک هزینه مرتبط (Relevant Cost) هزینهای است که اولاً یک هزینه آتی است و ثانیاً بین گزینههای مختلف تصمیمگیری، متفاوت است. اگر یک هزینه در تمام گزینهها یکسان باشد یا در گذشته اتفاق افتاده باشد، برای تصمیم فعلی نامرتبط (Irrelevant Cost) تلقی میشود و باید نادیده گرفته شود.
به عنوان مثال، فرض کنید شما در حال تصمیمگیری برای انتخاب بین رفتن به سینما یا ماندن در خانه هستید. هزینه بلیط سینما یک هزینه مرتبط است، زیرا اگر به سینما بروید این هزینه را متحمل میشوید و اگر نروید، آن را پرداخت نخواهید کرد. اما هزینه اشتراک ماهانه اینترنت شما یک هزینه نامرتبط است، زیرا چه به سینما بروید و چه در خانه بمانید، این هزینه را باید پرداخت کنید. تمرکز بر هزینههای مرتبط به مدیران کمک میکند تا از اطلاعات اضافی و گمراهکننده پرهیز کرده و تصمیمات دقیقتر و سریعتری بگیرند.
2- هزینههای هدر رفته (Sunk Costs)
هزینه هدر رفته هزینهای است که قبلاً کرده و تحت هیچ شرایطی قابل بازگشت یا تغییر نیست. این هزینهها نتیجه تصمیمات گذشته هستند و باید به طور کامل در تصمیمگیریهای آتی نادیده گرفته شوند. یکی از بزرگترین اشتباهات مدیران، لحاظ کردن هزینههای فرورفته در تحلیلهایشان است که به آن “مغالطه هزینه فرورفته” (Sunk Cost Fallacy) میگویند.
به عنوان مثال، فرض کنید شرکتی سال گذشته یک میلیون دلار برای خرید یک ماشینآلات هزینه کرده است. اکنون یک ماشینآلات جدید و کارآمدتر با قیمت ۵۰۰,۰۰۰ دلار به بازار آمده است. هزینه یک میلیون دلاری ماشینآلات قدیمی یک هزینه هدر رفته است. تصمیم برای خرید ماشین جدید باید صرفاً بر اساس مقایسه هزینههای عملیاتی آتی و مزایای ماشین جدید با ماشین قدیمی گرفته شود، نه بر اساس پولی که قبلاً برای ماشین قدیمی هزینه شده است. هزینههای تحقیق و توسعه نیز نمونه دیگری از هزینههای هدر رفته هستند.
3- هزینه فرصت (Opportunity Cost)
هزینه فرصت به عنوان یکی از انواع هزینهها ، یکی از مهمترین مفاهیم در اقتصاد و مدیریت، به معنای ارزش بهترین گزینهای است که با انتخاب یک گزینه دیگر، از دست میرود. این هزینهها در دفاتر حسابداری ثبت نمیشوند، زیرا معاملهای برای آنها رخ نداده است، اما برای تصمیمگیریهای استراتژیک فوقالعاده حیاتی هستند.
به عنوان مثال، فرض کنید شما ۱۰۰,۰۰۰ دلار پول نقد دارید و تصمیم میگیرید با آن یک کسبوکار راه بیندازید. گزینه دیگر شما این بود که این پول را در یک سرمایهگذاری با ریسک پایین با سود سالانه ۵٪ قرار دهید. در این صورت، هزینه فرصت راهاندازی کسبوکار، درآمد ۵,۰۰۰ دلاری است که از سرمایهگذاری جایگزین صرفنظر کردهاید. مثال دیگر، شرکتی است که از یک ساختمان ملکی خود برای دفاتر اداری استفاده میکند. اگرچه هزینه اجارهای پرداخت نمیکند، اما هزینه فرصت آن، درآمد اجارهای است که میتوانست با اجاره دادن آن ساختمان به دیگران کسب کند. در نظر گرفتن هزینههای فرصت به مدیران کمک میکند تا استفاده بهینه از منابع محدود شرکت را ارزیابی کنند.
————————————————————————————-
برای دریافت مشاوره و نیز آگاهی کامل از شرایط ارائه خدمات حسابداری با ما در تماس باشید :
تلفن ۱ : ۰۲۱۸۸۱۹۱۴۸۲
تلفن ۲ : ۰۲۱۸۸۱۹۱۴۸۳
فکس : ۸۸۲۰۵۷۶۶ ۲۱ ۹۸++
Email: Info@ArghamNegar.com
منابع
- AccountingTools. (n.d.). Cost Classifications. Retrieved from
- Corporate Finance Institute. (n.d.). Types of Costs. Retrieved from
- Investopedia. (2023). What Are the Types of Costs in Cost Accounting?. Retrieved from